ای کاش در دل ذره ای شور نوا بود احوال ما با حالت نی هم صدا بود
ای کاش شور جنگ در ما کم نمی شد این نا مرادی شیوه ی مردم نمی شد
ای کاش رنگ شهر بازی ام نمی داد در جبهه یا زهرا مرا بر باد می داد
امشب دل از یاد شهیدان تنگ دارم حال و هوای لحظه های جنگ دارم
فرسنگ ها دورم ز وادی محبـتت با یک دل خسته ز نیش سنگ تهمت
مسموم شد ساقی و پیمانه شکسته از بخت بد درب شهادت گشته بسته
من ماندم و شرمندگی از روی یاران من ماندم و متن وصیتنامه پیر جماران
من ماندم و شیطان نفس و جنگ هایش من ماندم و شهر گناه ورنگ هایش
داغی به روی داغ های دیــگرم شد از آنچه می ترسیدم آخر بر سرم شد
از زرق و برق شهر خود نیرنگ خوردم آن معنویت های جنگ از یاد بردم
خود را به انواع گنــه آلوده کردم در راه نا حق کوشش بیهوده کردم
از دفتـر دل نام الله پــاک کردم دل را به زیر کوه عصیان خاک کردم
اکنون پشیــمان آمدم با این تمــنا یا رب کَرَم کن جرم و عصیانم ببخشا